محل تبلیغات شما



سلام! امروز 10 روزه که یه حرفو تو دلم نگه داشتم و به استادم نگفتم تو که قول دادی به من زنگ بزنی (من که احازه ندارم و درست نیست و برنامه م با برنامه ایشون جور نیست و خودشون گفتن گه خودم زنگت میزنم) چرا زنگ نزدی نگفتم و نگفتم و هر روز به طرز فجیعی خودمو خوردم نمی دونی چجوریا ذهنم میخورتم اصلا!!! سردردای شدید بی کار میشم . آخ آخ . اگه بدونی با خودم چیکار میکنم این مواقع به خاطر چی به خاطر کی (با اینکه خودمم مطمین بودم همین جوری یادش رفته خب! مگه من کی ام
سخت ترین جای زندگی اونجاست که میفهمی با بقیه فرق داری!!!! بدجوریم فرق داری!!!!!!! میفهمی عادی نیستی! (الان که دارم می نویسم میبینم واقعا خیلی هم چیز بدی نیستا! :دی می نویسم ولی سرم سوت میکشه از فک کردن بهش .) اینکه فرق داشته باشی ذاتا چیز بدی نیست اما . چقدر حرف که این سالها ندارم برای زدن!!!!
سلام عزیز دلم امروز راستش متفاوت از بقیه روزا شرو شد! خدا روشکر حالم بد نیست و حتی میتونم بگم خوبه شعرم خیلی جالب شده وضعیتش اول عاشقانه در اومد و بعد اجتماعی شد! ولی هر دو در نوع خودشون خوب شدن و جالب تر اینکه شروعی شد دوباره برای ادامه خوندن اون کتابه و این خیلی خوبه حدود 50 صفحه دیگه ش مونده ان شالله امروز تموم میشه و میخوام نقد قافیه اندیشی دکتر کدکنی رو هم بخونم حس میکنم چیزای خوبی برامن توش پیدا میشه ان شالله و این شعرمم مث خیلیای دیگه خوب از آب در
سلام! از این به بعد میخوام اینجا واسه ت نامه بنویسم! راستش دلم واسه خودم می سوزه! خیلی دلم برای خودم تنگ شده وقتی کسی رو گیر میارم که میتونه به حرفام گوش بده . (حتی الان که دارم اینو می نویسم بغض تا ته دلمو گرفته!) دلم میخواد حتی شده چرت و پرتم بگم فقط حرف بزنم!!! خیلی نگفتم خیلی شنیده نشدم! خود عزیزم منو ببخش خیلی حواسم بهت نبود!! خیلی واسه ت کم گذاشتم به خاطر کی؟!!! به خاطر چی؟!!! ببخش

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها